Monday, July 29, 2002

رفتم وبلاگ جناب وفا رو خوندم دیدیم که از گوگل فارسی اینکه اهل وفا رو جستجو کنید و اینا گفتم خوب من هم کم نیارم! اینو بزنین!

 0 نظر

Friday, July 19, 2002

يک داستان
(1)
همينطور به دستام نگاه ميکنم و انگار که منتظر چيزي باشم با دقت به اونها زل زدم خطوط واضحشون معني خاصي برام داره انگار که رد همه چيز توش پيداست...
---------------------------------------------
- اي بابا باز که منتظر نشستي
نمي بينش شايد هم که نديدمش نميدونم زياد توجهي نکردم که اطرافم چه خبره سعي ميکنم متمرکز شم وتنيجه گيري کنم اما موفق نميشم.
- اااا بلند شو لعنتي با توام
- چيه ؟چي شده؟ بايد برم ؟ خب چرا نميگين منتظر توام که بگي
- گفتم ! بدو اين حلزون فلج نشستي اينجا! جناب اون داره از درد زجر ميکشه دنيا رو تاريک ميبينه او اينجا ولو شدي؟
- خب خب .رفتم ميبيني که
گندش بزنن! باز من نشستم و موقع بلند شدم داره اين کله پوکم گيج ميره خب داره بهتر ميشه اصلا کمکي آب بخورم تو راه خفه نشم اونم تو اين دود و دم.
- باز که داري دنبال دمت ميگردي برو ديگه تا بيرونت نکردم
اين کيه بابا ول کن نيست
- خداحافظ
- ...
آخ ديدي!؟ بيچاره داشت خودزني ميکرد اين رو بگه
پيرزن -]با دردي که من رو هم به اشتباه ميندازه[ من رو نيم ساعت سوار ماشين کردن کجا مونده بودي
چرا باز ماتت برده نميريم؟
- چرا ميريم اما انگار يه کم سرم درد ميکنه
- ميخواي نريم؟
- نه بابا نريم؟! اين يه طبقه رو اومدين پايين حالا کجا برگرديم؟ ميريم زود ميرسيم
- بريم پس که من زنده برسم
لعنتي باز اين چراغ بنزين که داره چشمک ميزنه ولش بنزين داره شناورش خرابه اين کيه داره پشت من بوق ميزنه خوب رد شو.ميزنم تو دنده و راه مي افتم نميدونم چرا باز فکرميکنم اوضاع براه نيست يه چيزي درست نيست ولش کن بابا لعنتي اين طوري که نميشه دوباره ميرسم سر مساله لاينحل خودم فکر نکنم تا حالا کسي با اين موضوع سرو کار داشته بوده؟! عجب فعلي اين زمانش به فارسي چي ميشه؟ ماضي چي؟ نه من اينکاره نيستم انگليسيش رو يادم اومد که فارسيش رو يادم نيومد.
- بپا !...بپا!
اين چيه که اومده وسط؟ مغرم تو تحليلش کم مياره
- بپا زدي بهش...
به جلوم نگاه ميکنم واي ي ي ! ترمز با کلاچ رو دير گرفتم هميشه فکر مبکردم که سر به زنگاه کلاچ رو ديرتر بگيرم.لعنتي! لعنتي ! گفتم امروز يه خبري بود آخه امروز وقت دکتر رفتن بود؟ چي شده اکهه من که اگر آدم هم بکشم مثل اينکه زياد خونم گرم نميشه لابد اجدادم ماري مارمولکي چيزي بودن خندم گرفته است که قيافه وحشتزده يکي از مردمي که اونجا جمع شدن و داره به من نگاه ميکنه بخودم مياره که "احمق جون! نميبني چکار کردي بازم ميخندي!" اما اين بابا منو نميشناسه که بدونه من چطوريم حالا هم اينارو در موردم بگه پس هيچي هرچي بگه اينارو نميگه .لعنتي داري چي ميگي ؟برو ببين چي شده.بذار اول ببينم مسافرم چي شده.کجاست؟دهه! کجارفتي؟ آهان اينجاست اخوابيده رو صندلي داره از ترس و نگراني و ضعف اعصاب گريه ميکنه.راستي چطوري رو صندلي عقب خوابيده؟

 0 نظر

Thursday, July 18, 2002

امروز سر ناهار داشتيم در مورد خرداديان و اينکه به چه محکوميت خنده دار و البته توهين آميزي براي همه ما مردم ايران محکوم شده حرف ميزديم نميدونين محکوميتش چيه؟ تا ديروز که گل آقا رو نخريده بودم البته بعد از 100 سال نميدونستم که به 10 سال اقامت اجباري در ايران محکوم شده است!!! ميدونستين که اين بيچاره با گذرنامه آمريکاييش وارد ايران شده اونم براي عيادت مادر پيرش يا شايدم براي خاک سپاريش؟ خلاصه کار خانوادگي داشته همين (بقيش به ما مربوط نميشه <اگر هم بوده>) بعد من گفتم نکنه که عموجرج (همون جرج بوش) بياد دنگش بگيره که آهاي ما براي آزادي يکي از اتباع هنرمندمون بنام محمد کرداديان (انگليسي خ نداره) بايد به ايران بريم و در اين راه از خداوند استدعاي کمک و ياري داريم و البافي... يه چيزي مثل افغانستان و ملا عمر و بن لادن ميگم چطور ميشه؟ بدک نيستا کلي ميخنديم
تطور کنين کماندوهاي غول پيکر آمريکايي بيان ايران براي آزادسازي خرداديان از اين شکنجه و اعمال شاقه بقول گل آقا!

 0 نظر
اين هم وبلاگي که پيدا کردنش ماجرايي داره که نميشه گفت شايد يه روز تعريف کردم چون من وبلاگي رو پيدا کردم البته شانسي که فکر ميکرده گوشه دنيا تک وتنها داشته مينوشته که من از آسمون افتادم وسط وبلاگش! وبلاگي که پيوندش رو دادم معرفي چندتايي از سازهاي موسيقيٍ ...

 0 نظر

Wednesday, July 17, 2002

اين بنزهاي جديد رو ديدن که نيروي انتظامي يه همون پليس خودمون کلي ازشون رو خريده و بقول يک دوستي مثل اينکه همه رو همون جا روشون رو چاپ زدن تو آلمان بعد ميگفت خب نميشد از همين سمند که ماشين ملي هم هست استفاده کنن؟ گفتم اي بابا اگه سمند ميخردين که فقط واسه ايران خودرو نون داشت اينطوري واسه خودشم نون داره (اينجاشو ترکي گفتم!)

 0 نظر
روي يه ماشين البته روي شيشه اش يه برچسبي زده بودن که :"ضديخ ندارد" گفتم خب نداره ديگه بعد يکم فکر کردم که دهه! براي اين برچسب براي چاپ اين برچسب بايد رفت و سفارش داد و پولي پرداخت يعني چي؟ يعني اينکه اين شرکت معظم بگه که اين ماشين ضديخ ندارد رفته پول خرج کرده حالا که چي؟! اينکه خب يعني اينکه خب هر وقت ضديخ داشت روش بپسبونيد که ضديخ داره خب لابد توي اين شرکت بيشتر ماشين ها ضديخ دارن و اقليت با بدون ضديخ ها بوده مه صرفه اقتصادي ايجاب کرده که برن براي "ضديخ ندارد" چاپ کنن وگرنه بر عکس بايد ميبود شايد هم قبلا براي ضديخ دارد چاپ ميکردن و اونا ايکه ضديخ نداشتن موتوراشون داغون شده پس حالا نظرشون عوض شده و براي اوناييکه ندارن دارن چاپ ميکنن خلاصه سر اين برچسب کلي فلسفه بافتم ميدونين وقتي فلسفه بافي ميکنين تازه ميفهمين که اي بابا اين مخ رو چقدر آکبند نگه داشتيم!

 0 نظر

Tuesday, July 16, 2002

اين بابا آخرشه بخونين

 0 نظر

Saturday, July 13, 2002

http://news.gooya.com/2002/07/13/1307-10.php

 0 نظر
یک لغتنامه انگلیسی به انگلیسی البته آنلاین عالی

 0 نظر
خوب چند وقته من اصلا حوصله ندارم که بنويسم البته نه اينکه مطلبي براي نوشتن پيدا نميشه نه! بلکه اصلا دست و دلم به نوشتن نميره چرا؟ آخه ميبينم انگار که بيخود مينويسم نميتونم نتيجه بگيرم البته بايد اعلام کنم که اين يک ماهه کلا گرفتار بودم و به يکي از دوستان عزيزم گفتم که بالا خونه موقتا تعطيل بود. خلاصه ميخوام که دوباره هر چي تو اين بابا هست رو بريزم اينجا شما هم نظري بدين هر چند که هر چي التماس کردم خوهش نه! نميدن نظر بده نيستن!‌:)) البته زيادم مهم نيست ! نه بابا نظر بدين خوشحال ميشم....

 0 نظر

Wednesday, July 10, 2002

اين لامپ روببينين آخر خنده است اگه کار نکرد دوباره load کنين

 0 نظر

Wednesday, July 03, 2002

دادش من خوبه حالا زبون نداري وگرنه چي ميشد! اينو بخونين يه دوست تازه البته نه براي من که براي وبلاگ نويسا نوشته

 0 نظر

Monday, July 01, 2002

اينهم لينکستان کوچکي براي آنها که بدنبال يادگيري زبان انگليسي هستند

 0 نظر

This page is powered by Blogger. Isn't yours?