Friday, August 30, 2002

اينم لينکي از خوشگلهاي!!! سکسي و مجرد هاليوود (البته يکي دو تاشونو خودم قبول دارم!) اليته قبل و بعد هم داره راستي MSN explorer هم بد نيست.

 0 نظر
جاتون خالی!!! عضله سرشانه ایم گرفته بود ناجور يه دفعه خوشش که ميومد به شدت هرچه تمام منقبض ميشد طوري که به طور اساسي و جدي و بدون شوخي اشک و ناله و فغان رو به آسمان فرستاده بود خلاصه 10سي.سي روباکسين و 2سي.سي يه چيزي تو مايه هاي کورتون زدن به ملاج ما تا اينکه خوابيدم و صبح همه چي شد عين اولش اما چشمتون روز بد نبينه عين اين بنگي ها شده بودم گيج و منگ! اصلا اين داروها رو توصيه نميکنم مگه مثل من در حال مردن از درد باشين چون وحشتناک رو مخ اثر ميذاره ! تازه چند نوبت هم ديازپام خوردم که اون ديگه شده بود نورعلي نور تو بازار تو شلوغي همه چي قاطي ميشد جلوم گفتم اگه از درد بميرم هم از اين داروها نميخورم که الانم سرشونم داره گزگز ميکنه!‌

 0 نظر
نقل و انتقال ارز از طریق بانکهای ایرانی45 روز طول میکشه از طریق صراف 1 ساعت.
مردم هنوز معنی وب رو در ایران نمی دونن
سرورهای وب ایرانی امنیت ندارن
با بحران طرفیم
دشمن در کمین ماست
میوه های ایرانی در دسترس نیست
روزنامه ها دیگه مزه ندارن
عمه جان دیگه وبلاگ رو بروز نمیکنه

آخه اگه بمریم بمیرم خوبه؟! البته میدونم از غصه نصف شهر میمیرن اما دیگه اون قاط اساسی رو زدم!

 0 نظر

Tuesday, August 27, 2002

نميدونم ديدين يا نه در بعضي از اين وبلاگها مطالبي مينويسن که عين فيلمهاي تو جشنواره برنده بشو ايرانيهاست يعني چي؟
يعني اينکه تا ميتونن صحنه‌هاي رقت‌آور تعريف ميکنن تا ميتونن از بدترين حوادث روز ميگن وبلاگهاشون يه چيزي تو مايه‌هاي فيلم 7 شده‌اند. مثلا ميتونين مطلبي رو پيدا کنين که : يه نفري رو بعد از اينکه حسابي پدرشو در اوردن تازه تيکه تيکش کردن و دل‌ و قلوه‌اش رو در اوردن و بعد هم آتيشش زدن و دادن سگ خورده!
آخه بابا به جهنم! اينم شد مطلب من شخصاً 1000 مزخرف مينويسم اما يه بار هم از مطالب نمينوسيم اما ميشه اين مطلب رو در يه هشدار کوچولو خلاصش کرد نميشه؟!

 0 نظر

Monday, August 26, 2002

شعر امشب

روزي مرا نيست سوداي زمان ............................... .چو نيست کس چو تو اندر جهان
کرده آن روي مرا خم چو کمان................................نبردست شير زتيغم يکي ز صد جان
کاف اين کوه نيست ز کاف کاهو..............................زيرا که کسي نديدست دايناسوري بجان
اندر اين دايره شو به شور و به جوش........................ .که ما را زدست پشه نيست راح و امان
وليکن تو را گويم اين کمانگير هوش..........................که اين وقت همي بوده اندر زمان

نصفه شب آدم از اين بهتر نميتونه شعر بگه ميتونه؟ شما بياين بگين

 0 نظر

Sunday, August 25, 2002

الان يادم نيست که اين موضوع که ميخوام بگم چطور و از کحا به ذهنم رسيد اما با اين داستان چطورين:
در کشوري شرکتي هست که افرادي رو که در اثر حادثه‌اي يا هر چيزي دچار مرگ مغزي شده باشند و طبق تشخيص پزشک داراي زندگي نباتي باشند براي استفاده از اعضاء بندشون از خانوادشون بخره؟
چطوره؟ خوب اولش يه ذره به نظر بد شايد بياد شايد هم بگين اِ چه جالب خوب حالا که چي بيام اين سيم‌ها و لوله‌ها رو بکنيم بذاريم بميره! (الان دارم .NET نصب ميکنم) همينطوري مفتي کلي خرجش کرديم که زنده بشه حالا همينطوري بميره! پول ما چي ميشه.
شايد هم بگين لعنتي اين چه چرنديه! بذار در آرامش باشه!
نميدونم اما شما با اين شرکت موافقين؟! خوب بدم نيست حداقل زحمت ميکشه و ممکنه که يه روزي خود شما ازش قطعه يدکي بگيرين.نميشه؟ ممکن نيست؟
اما بد نيست ها! ميشه عين اين فيلم‌ها که شرکته بعداً ميزنه به اينو اون و صحنه سازي و دکتر مياره گواهي ميگيره و بعد هم ميخرش و اوراقش ميکنه. البته اگه بخواد بزنه به کسي ميزنه به اونکه فقير باشه که خانوادش با کم هم راضي بشه!
عجب فيلمي بشه اين...شركتي که آدم ميخريد و اوراق ميکرد .
البته اولاش خوب و تميز و قانوني کار ميکنه اما وقتي اعداد بالا بره ديگه قانون يادش ميره و زنده ها رو هم اوراق ميکنه ...
اي بابا عجب جنايت کاريي شد!


 0 نظر

Thursday, August 22, 2002



اينهم يکي از آخرين اختراعات براي برداشتن ماوس يا موشواره. با اين نرم افزار براي تايپ کردن فقط به اين برنامه و يک ست کامل رهگير چشم احتياج دارين. اين نرم افزار رو ميتونين از اينجا بردارين.
البته من نميدونم اين نرم افزار چه بلائي به سر چشمها مياره چون چشمها بايد حروف رو دنبال کنن با اينکه خود نرم افزار کلمات رو تکميل ميکنه .اما شايد چشمهاتون چپ بشه.راستي براي اينکه از اين طور اخبار بتونين به سرعت مطلع بشين ميتونين در CNN.com ثبت نام کنين تا براتون اين اخبار رو بفرسته(نه فقط اين اخبار رو)

 0 نظر

Saturday, August 17, 2002

کمي به سبک کاپيتان هادوک :
چرا همه ميخوان همديگر رو بخورن؟
چرا ما داريم دود ميشيم؟
يا اينکه :
مردم ما گوشتخوار هستيم اما همديگرخوار نيستيم .
عزيزم تو نبايد خودتو و مارو نابود کني!
تو هم زماني مثل من بودي پس ....

 0 نظر

Friday, August 16, 2002

شنيدين که سينماها دارن ورشکسته ميشن و يکي يکي تعطيل ميشن؟ خوب اين جريان دلايل زيادي داره يکيش فيلمهاي در پيتي که تند تند ميسازن .در اين جا جا داره که به سبکوفا و بروبچه‌هاي جام جهاني (برين ببينين چه کلکسيوني داره) عکسهاي اين فيلم رو ببينين که تابستون فيلم تابستوني ميخواد بابام!

 0 نظر

Wednesday, August 07, 2002

باز گلي به گوشه جمال اين بلاگ عمومي و جناب پرشين وبلاگ که بعد از مدتي يه سري هم به وبلاگ من زده و خبري هم درج کرده و حتي يادش مياد که اسم سابق وبلاگ من چي بوده. حالا ميفهمم که اينهمه به اين جارچي ميتوپن بي دليل نيست چرا که تا حالا يه دفعه اونم نمي دونم چي شده رسيدن به وبلاگ من...آدم اين طوري هاست که ميماند چي به چي شد اما پرشين جان دمت گرم باد!

 0 نظر

Monday, August 05, 2002

اشعاری چند از ما!

 0 نظر

Sunday, August 04, 2002

من این شمارنده یا همون کنتور نگاه میکنم میبینم که هر روز تعدادی مهمون داریم اما جالب اینه که هیچی من از این خوانندگان دریافت نمیکنم نمیدونم شانسی میان اینجا google میارشون اینجا؟ هر طور هست که خیلی باحاله چون انگارکه تو فضای خالی مینویسم هیچ صدایی شنیده نمیشه.

 0 نظر
چیزی از ChatterBot ها میدونین یه دفعه یه سایتی رفتم که تخصصش این رباتهای هوشمند سخنگو یود اما حالا چی به مغزم فشار میارم یادم نمیاد حالا هر چی که بود اینجا یه لیستی هست اما ناقص

 0 نظر

Friday, August 02, 2002

يک داستان (ادامه)
(2)(1)
عجب مغز فعالي! حالا هم وقت اين تحليل هاست؟ سر و صدا و بوق ماشينها که قطع نميشن منو به اون طرف ماشين جلب ميکنه اي بابا اين قد آدم واستاده که معلوم نيست چه خبره!!! راستي چرا اين همه آدم جمع شدن؟ واسه يه تصادف؟ يهو قلبم ميريزه پايين پاهام سنگين ميشه عرقي رو پيشونيم ظاهر ميشه نه! نه! اشتباه ميکنم هزاران تصوير مختلف از جلوي چشمام رد ميشن ...بيمارستان ،برو بيا،دادگاه ، بار گناه و قتل و...خوبه باز گواهينامه لعنتي رو دارم اين يه شانس رو اوردم اما کافي نيست ...عجب خوني ماليده شده به بدنه ماشين نگاهي ميکنم يه اثر خون کشيده شده رو بدنه انگار که يه تيکه جيگر تازه رو ماليده باشن به بدنه ديگه تحملش رو ندارم ميخوام فرار کنم اما نميشه نميرم نميخوام يکي مياد جلو انگار که مددکار تصادفي ها باشه کلي سعي ميکنه منو آروم کنه که منم يکم دلم آروم ميشه بخودم ميام کاريه که شده ميرم جلو استوار نشون ميدم زانو ميزنم کنار بدن بي حرکت و خون آلود مچش رو تو دستم ميگيرم خدا! اي خدا فرياد ميزنم:" نبضش ميزنه" يه زني رو ميبينم که با شنيدن اين جمله فريادهايي نا مفهوم ميزنه بلند ميشم يه کم به اطرافم نگاه ميکنم تازه کمي بخودم اومدم مددکار مياد جلو دوباره اينبار ميفهمم چي ميگه
- پسر حواست کجاست؟
- -...
- خوبه خونسردي گفتم الان تو رو هم بايد برسونيم بيمارستان اون بيچاره رو که دارن ميذارن تو ماشين اون خانومه که برسونش اورژانس
- {من ماتم برده }
- اي بابا تو که خوابي رانندگي چرا ميکني
- چي ميگي؟ مگه اون زده بود بهش؟
- آره بابا بدبخت اومد از خيابون رد شه زد به پهلوش پرتش کرد طرف تو شانس اوردي که سرعتت کم بود که تو پرتش نکردي
- آره خيلي خوش شانسم (لبخندي ميزنم)
اينم شانسه امروز ببين بدشانسيم چيه!
برميگردم طرف ماشين دوباره نشسته اما گريه نميکنه مثل اين که يه مددکاري هم به اين رسيده ميزنم تو دنده...

 0 نظر

Thursday, August 01, 2002

قالب صفحه رو عوض کردم و بالاخره لينک وبلاگهايي رو که ميخونم رو اضافه کردم که دبدم اي بابا اين دوست عزيز که وبلاگش رو دم به ساعت (البته در مواقع جام جهاني ) ميخوندم رو يادم رفته که! اينم از اين بغل اضافه شده فعلا من سرم شلوغ شده اما نمردم! چي؟ نخير! به اين راحتيها از دست من راحت نميشين

 0 نظر

This page is powered by Blogger. Isn't yours?